سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام و ممنون و کمک

یکشنبه 85 تیر 18 ساعت 6:29 صبح

سلام

آخی چه حالی داد....

با دعای شما دوستان به حود الله اون مشکلم هم تموم شد .خداخیرتون بده

.

(البته خواهران ناراحت نشن)

دوست دارم صورت دونه دونتون روببوسم.

....

چه قدر بده آد م انتظار بکشه من که پیر شد م تا این لحظه رو دارم حس میکنم.

از خواهر بزرگوارم خانوم "سید فاطمه شیدا" هم تشکر مخصوص دارم که این زحمت وقبول کردن با تمام مشکلاتش... به خدا نمیدونم چه جوری ادای احترام کنم.

ازجمله اهانت ها و تصور های غلط و کارآگاه بازی ها و ترد شدن ها و .....

راستی ببینم من چه کرمی داشتم که بخوام الکی فیلم بازی کنم رفتم،که همه ی فحشاشو ایشون بخوره.

اینو بگم خیال همه ی اونایی که فکر میکردم ما دوتا یکی هستیم روشن بشه.

من تو این مدت هم به وبلاگم می اومدم هم به پارسی یارم هم به ای دیم سر میزدم و.....

ولی هیچ پیامی ویا پستی رو در وبلاگ یا پارسی یار نذاشتم، هرچه هست کارهای خانوم شیدا هستش وبس .والسلام

.

.

.

2. از تمامیه دوستان که در این مدت قدم رنجه کردن ومنت بر مانهادن:

" هاتف ، م.ر ، صحرا ، دختر شب، یه دلخسته، آقا محمد آزادی، شمشاد ،سید حسین نصر الله، گل سرخ ،داداش احمد ، فردا ، اقاقیا ،کیمیاوب،سید فرهاد ،

فداییان ، رضا(یه قلب پاک ...)، امیر ، آقای مدیر ، یلدا ، ساسان ، آقا روح الله ، علی ،سلطان عشق و ..... عزیزانی که از کشورهای عربسان ، امارات ،

آمریکا ، چک ،فرانسه، آلمان و ....... از صرف خودم و خانوم شیدا که خیلی مدیونشونم تشکر میکنم.

"

.

.

.

3. اینبار یک کمک فکری ازتون میخوامو اون هم اینکه من قصد دارم روند نوشتنم رو بنا به پیشنهاد دوستان در این سریه جدید در ظاهر کمی تغییر دهم.

در محتوا نه ، فقط در ظاهر . کمی به روز تر بنویسم تا از خواص به عوام هم گذری داشته باشیم.

کمک کنید تا ان شاءالله بتونم بیشتر مثمر ثمر باشم .

هر گونه نظر ، پیشنهاد، انتقاد ، روش قلم فرسایی ، نوع نگاه به مسائل ،شهدا،انقلاب،امام .آقا ،مقوله ی بسیجیسم،مدرنیسم،تجدد،سنت،موسیقی،مداحی ، طرز تفکر و .... دارید با من

در میون بذارید تا با کمک شما شاید بیشتر حق مطلب آدا بشه.

توروخدا اینبار هم کمک کنید . چون نیاز شدیدی به جریان سازی فکری دارم.

.

.

.

التماس دعا ....

یامحمد و علی


نوشته شده توسط : حسن ک.نظری(امٌل جان)

نظرات دیگران [ نظر]


چریک عشق ....

چهارشنبه 85 خرداد 31 ساعت 5:2 عصر

سلام ....

"ناگهان ترکشی آمد و درسری که سودای کربلا داشت فرود آمد"

نوشتهای از شهید سید مرتضی آوینی درموردشهیدچمران

.

.

خدایا! تورا سپاسگذارم،چون تمام عشقهای زمینی را از من گرفتی تا عشق تورادرسینه داشته باشم!

این سخن کسی است که به تمام قله های موفقیت دنیوی رسید وبعد تمام آنها را طلاق داد.

شاگرد اول دانشکده ی فنی دانشگاه تهران

شاگرد ممتاز دانشگاه تگزاز

پیشنهاد کرسی ناسا

مقام دوم ورزشهای رزمی دانشجویان آمریکا

و .....

اینها قله هاییست که هرکسی در این دنیا آرزویش را دارد

واو به تمام انها برای دلش پشت پا زد و راهی الجزایر و مصر برای سر وسامان دادن وضعیت مسلمانان در زیر پاهای

استعمار گران شد.....

بازهم از نظر درون ارضا نشد و به لبنان رفت و رسته های حزب ا... را ساماندهی کرد .

تا اینجا دوبار عاشق شده بود .یکی در آمریکی و دیگری در لبنان.

همسر لبنانیش میگفت بعد از سه سال زندگی با دکتر با گفته ی یکی از دوستان تازه فهمیدم که دکتر تاس است .

اینقدمحو شمع وجودی او بودم.دکتر همیشه به شمع وگل وپروانه عشق میورزید .

اینها برای مردی که چریکی در خونش است کافی نبود.

ناگهان..........

هل من ناصراینصرنی کسی در گوشش پیچید. و او به امام خمینی(ره)لبیک گفت و آنچنان شیفته ی او شد که

که دیگر حاضر به دوری از او نشد وخود را بسیجی حلقه به گوش او کرد . امام با او چه کرد که شیفته ی او شد!!؟؟

.

.

.

سازمان دهی جنگ های نامنظم ،معاونت انقلاب نخست وزیری، وزارت دفاع و .... نتوانست دل جهاد گر او را ارضا کند..

پاشنه اش را کشید .پاوه وسوسنگرد را آزاد کرد .... او تنها فرمانده ی چریک ما در جنگ تا آن موقع بود.

دردهلاویه ناگهان:

"ترکش آمد وبرسری که سودای کربلا داشت فرود آمد....

چند لحظه قبل ازشهادتش در ماشین دستنوشته ای نوشت که گوشه هایی از آن را میخوانید:

"ای دست وپا وسر وگوش وتن من ممنون که عمری مرا حمل کردید وتحمل.... تاچند لحظه ی دیگر شاهد

رقص من در برابر مرگ خواهید بود"

آری اینست سرانجام مجاهد فی سبیل اللهی که در طول عمرش هم درس خواند وهم عاشق شد و

هم شجاعت داشت و هم رشادت وهم عارف بود وهم جاهد وهم مرید بود وهم .....

.

.

اگر روزی از من بپرسند که چه کسی را در این زمانه بیشتر شبیه حضرت علی(ع) می بینی، بدون درنگ لب بر

میآورم که "شهید چمران".

روحش شاد وراهش پررهرو ....

التماس دعا....


نوشته شده توسط : حسن ک.نظری(امٌل جان)

نظرات دیگران [ نظر]


شاکیه خدا!

سه شنبه 85 خرداد 23 ساعت 6:58 صبح

سلام ....

پیچک آمد بر مخم . آب بده آب بده و نگاهی بینداز بر طفل درونت .

.

.

چه طوری؟ گرفت منو.آب قند. بیا ببین کجایم و کجا بودم .... هرچه گشتم نیامد که نیامد.نیست عیبی بورو پیداش میکنی . اعتیاد داره ها !!!!

ما که خراب عالم هستیم بذارخراب رفیقم باشیم بابا . بدبخت ،بیچاره ،خدازده .... نروووووووووووو

بورو بابا ... خودت رفتی حال منع رطب میکنی؟ بورو در خونه ی خودتوبیل بزن عامو ....

.

.

سوسو ... دادش ... شرمنده ها میای .... بازم خرابی تو رگم بود . گفتم آره حاجی!

بذار رو سایلنت خره ... از خونه زنگ میزنن می .... تو اعصابتا. چی کار داری میکنی؟ هیچی یکی از

بچه ها زنگ زده بود .

.

.

جیک جیک .... چند بار بهت نالیدم که نکن .... مگه من اعصاب ندارم؟ ولمون کن بابا . قدیمی اید دیگه

کاریتون نمیشه کرد .

.

.

بلبل .... به جون داداش اگر نباشد بر تو جان مرا نیز دوستیت برفت . به چه دردم میخوره خدایی؟؟

خربزه آبه . ده بزن دیگه مردی بزن ....

.

.

خر .... کوتاه اومدم در خودم جا گرفتم و خودم را small کردم تا برم تودلش .... فقط برای عایق

بودن در حرفش که مرامت مرا کشته و ... بامرام.

.

.

روباه .... حالا ازفردا شوروع میکنم .... الآن برم وایسم بهم میخندم ولی از فردا .... میخندند!! غلط

نمیکنند ، جوانند دیگه، مشتی کوتاه بیا .نه نزنیم سینه .... اینجا آب و هواش خوبه .... امل بد بخت فکر

کردم بهم میگن و نرفتم .... عقب میفتادم هی .... هی میرفتم شهریور بیام بازم .... نه ورودی 82.

.

.

.

اون بامراما مهمترن . جوونی کن خره! بالاخره دیوار از اونا کوتاه تر نیست که . کوتاه میان . میخوای به

بچه هات چی بگی .... فکر اونجاشو کردی اصلا؟ .....نه.........نه ....................پس امشب فلان جا

هستی دیگه؟ بازم جا کردم خودمو .... صداش ضعیفه خدایی .... نمیشنوی شکستنو ف نه؟؟؟؟

.

.

.

.

نعره ...... نعره ...... نعره ...... نعره ...... خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

مصب تو شکر ................... همش سرمایه گذاری ؟ همش خصوصی سازی؟ همش کابینه ی 70

میلیونی؟ همش بورس؟ همش خونواده و جامعه؟ ..................

پس تو چی ؟ بیکار بشینی منو نیگا کنی؟ خدا؟!

نوبت ما که شد بازنشست شدی حالا؟ مرام رو گذاشتی برا ما بیمراما ،پس خودت چی؟

......

..........

آمین .... نیگام نکنی میرم شکایتتو پیش یکی میکنم که .......

باشه خودت خواستیا اااااا .....

-- خانوم! سلام . ببخشید این موقع مزاحم شدم . میدونم این چند وقت به خاطر فوت باباتون و زخم

زبون ودیدن یه چیزایی تو کوچه و جلوی چشمتون ..... حالتون خوشایند نیست و همش تو فکر

حال همسرتون بعد از خودتون هستین . ولی یه نامه داشتم، میخواستم بهتون بدم که شما از نفوذتون

استفاده کنین و این حال و روزه مارو به گوش اون بالایی برسونید و ......

-- ....

-- پس من جوابو از خودتون میخوام دیگه . خیالم جمع باشه؟ حتما دیگه؟

راستی سلا م ما رو به خانواده ی محترمتون برسونین.

-- با اجازه!

..........

......

.............

............... آآآآخیش ش ش ش ش ش ش . راحت شدم . کاش از اون اول همین کارو میکردم.

.

.

.

.

آمین!

 

 

 


نوشته شده توسط : حسن ک.نظری(امٌل جان)

نظرات دیگران [ نظر]


<   <<   26   27   28   29   30   >>   >