سلام ....
1.شهیدی که از عرفه رفت وکربلا وعاشورا را ساخت.
2.شهیدی که کربلای ایران وعاشورای شلمچه رادید ودر عرفه رفت.
------------------------------------------
پرده اول:
فرض کن در صحرای عرفه نشسته ای ودر اوایل دهه ی شست هجرت. از من و تو پست تر وگناه کار تر هم آنجا بوده اند .پس میتوان دل داری داد امثال خودمون نیز آنجا بودند.
ناگهان سلاله ی محمد(ص) وعلی(ع)وفاطمه(س) بر صحرا فورد می آید وبا علم به نزدیکی موعد ذبح عظیم این چنین با رب خود به نجوا میپردازد:
وراحم کل ضارع ، ومنزل المنافع والکتاب الجامع بالنورالساطع ....
.... وهر که بدرگاهش تضرع پیش آورد، بر او ببخشاید.او بر بندگان سودها فرود آورد،چون کتاب جامع قرآن که پرتو تابناکش عالم را در خود گرفته .....
....اللهم انی ارغب الیک واشهد بالربوبیه لک ف مقرا بانک ربی ، وان الیک مردی ....
.... خداوندا مرا دلبستگی به بخشایش تست وبه پروردگاریت گواهی میدهم.اقرار میکنم که تو پروردگار منی وبازگشت من به سوی توست.
.... ومن قبل ذلک رؤفت بی بجمیل صنعک وسوابغ نعمک ....
.... پیش از این نیز پیوسته به من مهر ورزیدی ونعمتهای فراوان بخشیدی تا ازنطفه مرا آفریدی ودرتاریکی مستقر ساختی....
.... فان دعوتک اجبتنی وان اسئلکاعطیتنی وان اطعتک شکرتنی ....
در اینجای دعای عرفه حضرت عشق اشک در دیدگانش جاری شد وفرمود:
خداوندا آنچنان از خود هراسناکم قرار ده که گویی تورا رویاروی خویش میبینم ومرا بهه پرهیز گاری وعبادتت رستگار کن.
یا غایه الطالبین الراغبین، ومنتهی امل الراجین....
پرده دوم:
فردی جامانده از نسل سرخ خمینی وجنوب وآفتاب سوزان کربلای ایران. در داغ همرزمانش گر گرفته واز ولی نعمت خود(مقام معظم رهبری) مکررا خواسته که برای شهادتش دعا کند، این چنین دست به نوشتن وصیت زده است:
خداوندا فقط میخواهم شهید شوم،شهید در راه تو، خدایا مرا بپذیر ودر جمع شهدا قرار بده.
خداوندا روزی شهادت میخواهم که از همه چیز خبری هست الا شهادت.ولی خداوندا تو صاحب همه چیز وهمه کسی وقادر توانایی، ای خدای کریم ورحیم وبخشنده، توخود کرمی کن،لطفی بفرما،مراشهید راه خودت قرار بده.
باتمام وجود درک کردم عشق واقعی تویی وعشق شهادت بهترین راه برای دست یافتن به این عشق.
.... ای خدای شهدا، ای خدای فاطمه زهرا(س)،ای خدای حسین(ع) بندگی خود را عطا بفرما ودرراه خودت شهیدم کن، ای خدا یا رب العالمین.
.... ای خدای کریم، ای خدای عزیز وای رحیم وکریم توکمک کن به جمع دوستان شهیدم بپیوندم.
.... خداوندا تو توانایی، ای حضرت حق، خودت دستم را بگیر،نجاتم بده از دوری از شهدا،کار خوب نکردن،بنده ی خوب نبودن .... حضرت حق! امید تو اگر نبود پس چه؟
....الله اکبر،خداوندا! خودت کمک کن، خداوندا تو را به خون شهدای عزیز وهمه ی بندگان خوبت قسم می دهم، شهادت را در همین دوران نصیب فرما وتوفیقم ده هر چه زود تر به دوستان شهیدم برسم.انشاء الله ....
-------------------------------
پی نوشت 1: امروز سالگرد شهدای عرفه است .حاج احمد کاظمی ویارانش.
پی نوشت 2: آیا میدانید در هنگام دفن شهید کاظمی چه چیزی با خود برد؟ از طرف آقاسید علی ،عبا ی ایشون به همراه انگشتری که بیشترین نماز شب را با آن خوانده بودند دادند که با شهید دفن شود.... ای خدااااااااااااا(به نقل از خاطرات سردار سلیمانی)
التماس دعا ....
یامحمد وعلی
نوشته شده توسط : حسن ک.نظری(امٌل جان)
سلام ....
محفل شوریدگان رانازم که هست
یارساقی-بزم صحرا-جام دل-صهبا جنون
این سری به هم ریختنم زمینی نیست. فقط نیاز دارم بگم. یه جا بگم.
یه وقتایی به خاطر آدم بودنم از خودم بدم میاد. به خاطر اینکه خدایی چون او دارم از خودم بدم میاد .نه اینکه نعوذبالله .... نه از این که مرا لایق او دیدند ولی حس میکنم نیستم. لایق خدایی چون او نیستم. به در میزنم به دیوار میزنم.به کوه.به درخت. به خودم اصلا. آخه خره الاغ چه قدر باهات راه بیاد وتو نفهمی؟ چه قدر نازتو بکشه وتو پس بزنی؟ چه قدر خودشو برات بیاره زمین تا تو ببینیش؟ چه قدر پس گردنی بهت بزنه وتو انگار نه انگار که بابا تو را باشد کسی خدا نام!!!!
ای خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا .....
به هر بهونه ای که میشه میخوای خودتو به رخم بکشی؟ که چی؟ میخوای لهم کنی؟ خوب بکن! میخوای دقم بدی؟ خوب بده! ولی چرا هی لی لی به لالام میذاری؟ چرا هی موهبت پشت موهبت بهم میدی؟ هااااااااااااااااااااااااان؟!
خداااااااااااااااااااااااااااا بخدا منم خدایی دارما .... بهش میگما!!!!
بابا من عبدتم به مولا .... باب من دیونتم به مولا .... بابا من خرابتم به مولا .... بابا من ضعیفتم... فقط ما رو انقدر تحویل نگیر. به خدا از دست این کارات بالاخره دق میکنما ....
آخدا!!!! چرا انقدر من رو نگاه میکنی؟ چرا انقدر میزنی پس کلم ؟ خوب لوتی تو که این همه زدی پس کله ی کچل ما. یه بارم میومدی حداقل تو ظاهرم که شده از ما رو برمیگردوندی! خیلی پررو شدم دیگه. خسته شدم از این پوست کلفتی . از این عقلی که عملا در من هیچ کارست ودادی بهم برا وزن زیادش. از این دل دم به دقیقه بهونه گیرم. از این قلب ....
خدا!!!! خدا!!!! ..... ای بابا ..خدا!!! ... با تو اما....... خدابا تمام این حرفا غلامتم. خیلی میخوامت.
تازه اینم بگم .... اگه خدایی نکرده خدایی نکرده بخوای درخواستای من رو بذاری تو نوبت وپارتی بازی نکنی به خودت قسم به مادرم که مادرتموم عالمه.
جهان را صاحبی باشد خدا نام
کزو شوریدگان گیرند آرام
دعام نکنید.
نوشته شده توسط : حسن ک.نظری(امٌل جان)
سلام ....
خیالی نیست از ما که گذشت....
ولی یه روزی این حال به سر شما هم میاد....ما تکبیرمون رو گفتیم وحالا حالا ها این قیاممون رو نمیشکونیم.
قبل از پست به کجا چنین شتابان!اندکی فکر!! و بعد از اون قم وعوارض آن رفیق غار وگرمابه زیادبودند. ولی الان ما پیش اونا شدیم رافضی...خارج شده...چپ کرده.... باز دم این جور دوستان گرم.بعضیها که بیکار نشستند وتا تونستند پشت ما حرف زدند وغیبت وتهتم.... بازم خیالی نیست چون:
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم.... موجیم که آسودگی ما عدم ماست.
.......................................
دوستانی که لینک یا لوگوشون رو برداشتم ناراخت نشند توروخدا... به خدا نه بدی به من کردند نه چیزی. فقط احساس کردم حرف هم دیگه رو نمیفهمیدیم. از این به بعد وبعداز گفتن تکبیر جهادم در این دنیای مجازی میخوام یه سری دوست پیدا کنم تا دور وبر هم دیگه الفبای وبلاگنویسی متعهد و جریان ساز رو مرور کنیم وبشیم رفیق غار وگرمابه ی هم....
یه حرفی هم داره تو گلوم زیادی مینه واون اینکه دوستان به اصطلاح مذهبی من(البته بعضیاشون)، به همون خدایی که میپرستید گناه تهمت وغیبت وافترا اگه بیشتر از زنا نباشه کمتر از اون هم نیست به والله....
دیگه سعی میکنم اروم تر بنویسم و نرم ترتا اندیشین رو مرور کنیم با هم نه اندیشه ها را ....
حرف آخرم اینکه به خدا من نه چپ کردم نه خوارج شدم نه چیز دیگه .... ولی دوستان مذهبی لطف کنند کتاب جاذبه ودافعه ی علی(ع) رو بخونند.به خدا برا هممون خوبه!!!!
-----------------------------------------
پی نوشت1: دعاکنید تا ادم شم وهرچه سریعتر به وسیله ی مردن عزت بار از دست این دنیا راحت شم.
پی نوشت 2: ای دی قبلیم سوخت.دوستان میتونند ای دی جدید من(edvardo3tir) رو اد کنند.
التماس دعا ....
محمد وعلی
نوشته شده توسط : حسن ک.نظری(امٌل جان)