سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ار فرود تا عروج

سه شنبه 85 بهمن 17 ساعت 12:3 صبح

                                    بودن از جنس عاشورایی...

 دهه اول را به لطف آل الله گذراندیم ثواب آن توشه راه پر فراز و نشیب آخرتمان باشد.

بریم دنبال معرفی خودمان ...!

مقطع ابتدائی:

را ازدبستان خورشید تربیت منطقه 8 نارمک آغاز کردم که یادم میاد سر  کلا س سوم با معلمم که ماه رمضان را روزه نمی گرفت وارد بحث شدم و حداقل تأثیر آن این بود که دیگر سر کلاس آدامس نمیخورد و معلم هنرم که آقای شعیبی بود مرا به خاطر روزه هایم تشویق نمود و تسبیحی چوبی از مشهد برایم آورد که هنوز که هنوزه با آن حال میکنم. در کلاس چهارم که معلمم خانوم آخوندی بود به واسطه بی قراری سر کلاس ،مرا آزاد گذاشت البته با هماهنگی مدرسه و این شد که توانستم به دیگران بفهمانم که فردی غالب گریزم.از همان اوایل همیشه دوست داشتم تعدادی را اطراف خودم جمع کنم ودر مورد اسلام وانقلاب صحبت کنم (خیلی وقتها هم کم می آوردم اما به روی مبارکم نمی آوردم).

مقطع راهنمایی:

 

این مقطع را در مدرسه شاهد شهید مطهری م4 طی نمودم که به واسطه شرایط سنی خودم هم ندانستم و نفهمیدم که چه کاره ام ....!

ولی یادم میاد در سال دوم یا سوم راهنمائی بودم که آقای احمدی نژاد کاندیدای مجلس شورا شده بودند و من با خواهر زاده ایشان به نام محمد عاشق ایران پور همکلاس بودم . یادش بخیر توی زمستان وبرف چه قدر مدرسه را دودره کردیم ورفتیم تبلیغات...

دبیرستان:

از دبیرستان عرفان شروع کردم که در هفت حوض نارمک بود، که به خاطر یک سری قوانین دست و پاگیر انضباطی از آنجا بیرون آمدم(نمیدونم شایدم بیرونم کردن). پس از آن به دبیرستان هدف خیابان شریعتی م 3 رفتم. در سال سوم دبیرستان به واسطه امر به معروف و نهی از منکر در خیابان شریعتی جایتان خالی کتک مفصلی خوردم که با شیشه نوشابه پایم را مجروح کردند و بیمارستانو... بخیه و از این چیزها.....! البته بعدا مدیریت مدرسه از ما تقدیر جانانه ای کرد . قابل توجه اینکه برگزاری میزگرد و روزنامه دیواری و اردوهای دانش آموزی و بحث های سیاسی کار روتینمان بود. خلاصه همه کاره بودیم جز یک دانش آموز سر به زیر(این راهم بگویم که چون درسم همیشه خوب بود نقطه ضعفی دست کادر مدرسه نداشتم).

از سال سوم راهنمائی در اردوهای فرهنگی کوثر دانشگاه تهران شرکت میکردم که این اردوها در شکل گیری شخصیت سیاسی اجتماعی  و فرهنگی من نقش زیادی داشت .خلاصه دوران دبیرستان با فراز ونشیب های خودش گذشت تا این که نوبت به دانشگاه رسید. در سال 82 وارد دانشگاه شیراز در رشته عمران شدم که دراوایل تحصیل متوجه شدم که فضای دانشگاه؟ شیرازو جوانان آنجا...اوه چه خبرا که نبود. شروع کردیم با بسیج دانشجوئی یک هیئت را راه اندازی کردن که برکات خوبی هم داشت .در دوران دانشجوئی با تمام بچه ها با هر نوع نگرشی ارتباط داشتم ولی هرگزاز اصول خود عدول نکردم...

....راستی راستی اصلاً مگر از  یوم الترویه تا یوم التشویق چهار روز بیشتر است؟

روز اول: نسبت خودم را با خدا واهل بیت مشخص کردم.

روز دوم:نسبت خودم را با حوائج دنیوی و مادی مشخص کردم.

روز سوم: هدف گذاری کردم.

روز چهارم یا در آخر: برنامه ریزی وعمل کردم .حالا شما بگوئید به عنوان یک امل نسل سومی چه قدر موفق بودم؟

 راستی حدود چهل روز از حالی به حالی شدن ما می گذره در جلسه ای که جهت ارتقاء درجه برگزار شده شرکت کنید وخودتان رابه خانواده ام معرفی کنید چون آنها هم بد تر از خودم کله اشان بوی قرمه سبزی میدهد.!

اگر به خودمون هم اجازه بدهند شاید آمدیم تا بعد....

پی نوشت:
یوم الترویه(روز فرود):روز هشتم ذی الحجه،به معنای در کاری تفکر کردن واندیشه کردش،سیراب کردن،...

یوم  التشریق(روزعروج):از ایام معدودات که در قران آمده می باشد به معنای روشن شدن ،زیباروی شدن،...

 

یا محمدوعلی

 حسن ک.نظری(امُل جان)


نوشته شده توسط : حسن ک.نظری(امٌل جان)

نظرات دیگران [ نظر]


از بودن تا شدن

یکشنبه 85 بهمن 1 ساعت 12:25 صبح

(( تمام آبروی من از گریه بر حسین (ع)است )) 

ازم خواسته بودید در مورد خودم بیشتر بگویم آخه من کامنت ها را می خوانم  ولی چون در اول راه هستم سرم شلوغه ...
راستی  بابت قرآن ، دعا ، نماز و حتی روزه هایی که بدرقه راهم نمودید خیلی خیلی ممنون ...

...خوب روز دوشنبه 12شهریور 1363مصادف با 8 ذی الحجه (یوم الترویة) که همانا روز سیراب شدن و اندیشه در عالم خلقت و خلق عالم است در بیمارستان بقیة ا.. الاعظم (عج) بر خلاف میل باطنی پا به عرصه خاک نهادم ،البته این خاک از آنجا که محل عروج هم هست قابل تحمل شد.(البته یوم الترویة را داشته باشید تا بعداً)تازه مثل اینکه از اول آمدن ما به دنیا پر فراز و نشیب بوده چون همان روز که مامانم داشته می رفته بیمارستان ماشین بابام آتش گرفته بود ،شاید همان موقع نیومده باید می رفتم .مامانم میگه در هنگام تولد نقاب بر چهره داشتم که بلافاصله بعد از تولد ماما (خانم ده پهلوان)آن را ضبط نموده چون یمن دارد و اگر بیشتر می خواهید بدانید به علمای اخلاق  و مادر بزرگ هایتان مراجعه کنید!!!

                                                                                             

...گاهی که مامانمو اذیت می کنم رو به من میکنه میگوید: «حسن جان نمی دانم پس این هفت بار ختم قرآن و نود روز روزه در دوران بارداری کجا رفته ؟راستی کجاست ؟؟»

...مامانم میگه در طی 9ماه بارداری و 2سال شیردهی هرگز هرگز بدون وضو حتی آب نخورده است ! گرسنه مانده اما بدون وضو غذا نخورده !(شاید علت پر خوری هایم به نخوردنهای آن موقع است کسی چه می داند؟! )

تا 4 سالگی سقای امام حسین (ع)بوده ام  با هیئت مخصوص آن حضرت .مامانم میگه به طور متوسط هفته ای دو بار بهشت زهرا بخاطر شهدا و یا تشیع پیکر آنان میرفته است ؟قرار بوده اسمم ابوالفضل باشد اما چون در زمان بارداری مامانم ،عمویم به نام حسن در جزیره مجنون شهید شد اسم او را بر من گذاردند تا ادامه دهنده راهش باشم. دعا کنید که این گونه باشد، این را هم بگویم از بدو تولد تا 2 سالگی بسیار بی قرار بودم از بی قراری من همه بی قرار بودند شاید این هم در عالم معنا راز و رمزی داشته باشد که من با عقل ناقصم نمی فهمم .

                                                        

دوستان حالا فهمیدید این دوران کوتاه 9 ماهه مامانم با من چه ها که نکرده است ! که خود یک تولد تا مرگ است این طور نیست؟

در خاتمه حالا ببینید چرا با این اوصاف این نسل سومی امُل از آب در آمده است.....

                                     

یا محمدو علی

 حسن ک.نظری(امُل جان)


 


نوشته شده توسط : حسن ک.نظری(امٌل جان)

نظرات دیگران [ نظر]


سلامی د یگر

یکشنبه 85 دی 24 ساعت 8:22 عصر

بسم رب ناظر.........

    .........اهای بچه ها .....اره بچه ها با شما هستم... اشتباه نمی کنید درسته ما اومدیم.اره خودی هستیم از این پس مطالب حسن را از همین

 وبلاگ با هم دنبال می کنیم.

............زندگی نامه                                                                                                                                               

...........خاطرات

...........مقالات چاپ شده در نشریات

..........دست نوشته های مکتوب از 10 سالگی تا.....

پس با ما باشید تا جریان فرهنگی شروع شده را با هم دنبال کنیم باشد که......... 

یا محمدو علی

بیت حسن ک.نظری(امُل جان)


نوشته شده توسط : حسن ک.نظری(امٌل جان)

نظرات دیگران [ نظر]


<   <<   6   7   8   9   10      >